نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

شیطونی های نازنین زهرا

نازی جیگر طلا

  سلام خاتونم قربونت بشم الان لالایی طبق معمول من فرصت کردم بیام آپ کنم خوب جونم برات بگه که * شدی یه بسته پفک نمی از بس با نمکی * شعرم گفتم تحویل بگیر عسیسم این روزها خانم تر شدی بیشتر به حرف گوش میدی الحمدالله سرما خوردگی اتم بهتر شده بهترم ماشالله ماشالله غذا میخوری قربونت برم   کلمات جدیدت : دادا : دایی ماه : خاله مرضون اوو (با لهجه تو دماغی ) : اتو ننگین : رنگین کمان   کارتونهای جدیدت مجموعه کارتونهای تبیلغاتی LG فیتیله رنگین کمان یک و دو عمو پورنگ   جیدرم تا تو ماشین میشینیم هنوز نشسته میگی آانگ یعنی آهنگ گوش کنی   هرچی بهت میدم بخوری فوری میگی ...
19 بهمن 1390

اللهم العن عمر ثم ابابکر عمر ثم عثمان عمر

  گویندبه ماکه هتک حرمت نکنید پشت سرآن خلیفه صحبت نکنید درپاسخ این طایفه مامیگوییم لعنت به کسی که گفته لعنت نکنید   ای اهل سقیفه من دلی پردارم من دست به یک ریشه چادر دارم وحدت به روی چشم ولی من شخصا ازدشمن فاطمه تنفر دارم درهمه جا هرزمان لعن عمر گفته ام با نفس گلفشان لعن عمر گفته ام خاک نشینم ولی از مدد آسمان باهمه ی عرشیان لعن عمر گفته ام    لعنت به عمر به هر زبان باید گفت لعنش به عیان و به نهان بایدگفت عید علی و فاطمه را در امروز تبریک به صاحب الزمان باید گفت         ...
13 بهمن 1390

اولین خاله بازی و سوتی نازگلی

دو روز پیش داشتیم با هم خاله بازی میکردیم تا قبلش بلد نبودی ظرفهات رو آوردیم و تو هم تند تند مشغول به پختن بودی میز و صندلی های بچگی مامان هم پیشت بود بعد چند دقیقه دیدم رو صندلی که نصف کف پاتم نمیشه میخواهی بشینی نه یکبار بلکه چند بار قبلا یه مستند دیده بودم توی یه اتاق صندلی و ماشین و وسایل به اندازه بچه ها بود بعد محقق بچه ها رو میبرد بیرون و توی اتاق سایز وسایل رو کوچیک میکردندو بچه ها بزور میخواستن توی ماشین اسباب بازی بشینن حالا قشنگ تو هم همین کارو میکردی   دیگه اینکه بدون این که من بگم بعد این که به عروسکات غذا دادی گفتی نانا یعنی بعد غدا بخوابند که نشونه ی فکر کردن و حافظه ات هست چون بعد ناهار میخوابی برای همین قربونت بشم ا...
12 بهمن 1390

یک هفته ی سخت ولی شیرین ! و تولد مامانی

سلام عسل خانوم تند تند مینویسم تا بیدار نشدی   جیگر طلا تب و دندون در آوردنت یک طرف از سه روز پیش خیلی ناگهانی  و بی دلیل گلو درد و آبریزش بینی و چشم پیدا کردی روز قبل مریضی ات حتی تا خونه ی آقاجون اینا هم نبردمت یا حمام یا اینکه بادی چیزی بهت بخوره فقط یک ربع بیست دقیقه رفتی بالا پیش باباجون اینا تا نصفه شبم خوب بودی حدودهای دو و سه دیدم بینی ات صدا میدی چندتا هم سرفه کردی و از فرداش شروع شد قربون لبهای کوچولوت که وقتی سرفه میکنی شکل غنچه میشه الهی مادرت برات بمیره که بی حالی این قدرم ماشالله باهوشی دارو رو خیلی سریع تشخیص میدی پدر من و بابایی در اومد تا تو یکم شربت بخوری ایشالله که بهتر بشی و بذاری منم لالا کنم میدونی چند شبه...
12 بهمن 1390

بازی فکری

        یکی یکدونه مامانی شب جمعه با بابایی رفتیم بیرون برات کلی سی دی و اسباب بازی خریدیم   سی دی دانشمند کوچولو آموزش اشیا و رنگ و ...   سی دی جو جو آموزش زبان   سی دی با نی نی قصه ی کودکانه   سی دی محله رنگین کمون 1 و 2   آخه به آهنگ خیلی علاقه داری و به انیمیشن های تلویزیونم علاقه نشون میدی چند شب پیشا تا نصفه شب نشستم برات فیتیله و عمو پورنگ و رنگین کمان و داداش سیا دانلود کردم ولی کیفیتشون پایین بود برا همین برات سی دی خریدیم   اسباب بازی هم برات یه استوانه هوش با یه پازل چوبی آموزش حیوانات و یه هوش چین حیوانات خریدیم مبارکت باشه   هرچند هولی...
8 بهمن 1390

دندون جدید نازگلی

          سلام خانوم چه خبر خوش میگذره عوض دیشب که دو خوابیدی امشب از نه خوابت می اومد آخه صبح ساعت 9 و 30 بیدارت کردم ظهرم بد نخوابیدی ولی لالات میومد و الان لالایی هیچی هم نخوردی   دیگه اینکه دندونهای پایین ات که یکی جامونده بود و در نیومده بود داره با آسیابات در میاد قربونت بشم الهی مبارکت باشه   ولی فکر کنم لثت درد میکنه الهی بمیره مادرت آخه دست که میزنم صورتت رو یا میشورمش جیغت میره هوا الهی بمیرم   خدا رو شکر دیگه هم تب نداری ...
8 بهمن 1390

دعا , رنگین کمون , بانک انصار !!! و آنچه گذشت ...

  سلام طلای ناز نازی من شب خوش مامانی الان لالایی یه کوچولو تب داری غروب پاشویه ات کردیم و پدرت زحمت کشید رفت برات استامینوفن خرید و خوردی بعد لالا کردی غذا هم نخوردی ولی برای فردات یه سوپ خوشمزه برات میپزم حسابی سرحال بشی طلاخانم   نازی میدونی وقتی برات سی دی رنگین کمون رو میذاریم به شعر دعا که میرسه میگی دعا قربونت بشم   دیگه اینکه هی میآیی میگی ننگین کمون که برات رنگین کمون رو بذاریم و تو باهاش برقصی   بعد اینکه پیام بازرگانی بانک انصار رو میشناسی تا میاد میگی نانک انار   قربونت بشم عسلم چند روز پیشم باباجون و مامان جون برات یه حوله ی تن پوش نارنجی خیلیییییییییییی خوشگل خردیدند دستشون درد نک...
5 بهمن 1390

نازنین زهرا چشم بابا رو دور دیده !!!

      نازی همیشه با عینک بابایی مشکل داره اینجا هم بابایی خواب بود نازی عینک بابایی رو برداشته بازی کنه این پالتوی نازم هدیه ی پانیذ کوچولو دوست عزیزمون به  نازنین زهرا ست ...
3 بهمن 1390